ستایش جونستایش جون، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

ستایش و نیایش دو پرنسس دوست داشتنی

ساعت نه و نیم صبح

ساعت هشت بیدارت کردم نمیدانستم بگویم برای چی بیدارت میکنم.عزیزم با هر سختی بود به بیمارستان مهرگان رفتیم اونجا فهمیدی که میخوان عملت کنن.اونقدر گریه میکردی که بعضی همراهان و یا خود بیمار دلداریت میدادن.عزیزم ساعت نه و نیم بردنت اتاق عمل و یک ساعت و پنج دقیقه طول کشید.وقتی بیهوش بیرونت آوردن عزیز و بابابزرگ و مامان بزرگ و بابا همگی از خوشحالی گریه کردیم.امروز خیلی بهت سخت گذشت و گریه کردی.میگفتی تحمل بیشتر از این ندارم.کاشکی نرفته بودم سرسره بادی.مامانی کاشکی من جای تو بودم.کاشکی من خوب شم.... مسکن استامینوفن و بروفن جواب نمیداد.توی دست چپت میله گذاشتن و دکتر گفت شش هفته دیگه باید بیرونش بیاره.الان هم حدود بیست دقیقه ای که نشستنی خوابیدی. ...
2 خرداد 1393
1